شعر ترکی قشقایی

من حیرانام چرخ فلک اَلیندن
ازل گؤندن خلقی دردَه سالان‌دیر
بیرین گؤررَنگ اوزاق سالوب ائلیندن
بیرین غمخوار اِدیب اوتا یانان‌دیر
بو دؤنیادا هر کیم گؤردؤم بیر حالدا
هِچ گؤرمَه‌دیم کج‌خیالی دؤز یولدا
نؤچه عاشق هنوز گؤزی گؤی خالدا
قوجا عارف شیلال بویی کمان‌دیر
هر کیمی که دلبر یوخو، دل یوخو
باغچادیر کی خار واری‌دیر، گؤل یوخو
کیمسه‌ای کی خوشلوق اونا یول یوخو
یاتان بختی هر دیارا گمان‌دیر
بیرین گؤررَنگ بختی‌یاردیر کامگار
هر دم اونونگ عیش و نوشی برقرار
بیزَه بهره آغساق اِشَک طلبکار
اوندان سورا یامان آرواد طوفان‌دیر
مظلوم چکَر رنج و محنت انتظار
ظالم تاپار خلق مالی‌نان اعتبار
ناکس بولور نیرنگ‌اینن اقتدار
دؤز یولونان سلطان اولماق یالان‌دیر
محسن دییَر شیرین عمرؤنگ باش اولور
نازبالیشینگ بیردن اینچه داش اولور
یاخچی یامان راز و رمزینگ فاش اولور
غافل اولمادؤنیا خواب گران‌دیر

کوچ استاد محمد بهمن بیگی

 

 

پیام تسلیت سید محمد خاتمی بمناسبت در گذشت محمد بهمن بیگی

به نام خدا

خاندان محترم بهمن بیگی

امروز قلب ایرانیان و دل ماتم زده عشایر از کوچ بزرگ مرد فرهنگی استاد محمد بهمن بیگی به درد آمده است ؛حضور سبزش بارور کننده درخت دانش وآگاهی خودش روشن بخش مسیر زندگی سرافراز پرفرازو نشیب ایل در ایران بود.

امروز غم هجران پدری مهربان نه تنها دل عشایر غیور که ایرانیان را پر کرده است وتنها یاد وخاطره لحظه های پرنشاط حضورش و نیز امید به ادامه راهش تسلی بخش دلهای اندوهگین است.

اینجانب با شما عشایر سربلند در این اندوه سنگین همدل وهم داستانم.

در این مصیبت به بستگان،فرزندان ویکایک عشایر ایران وهمه اصحاب فرهنگ ودانش تسلیت می گویم واز درگاه حق تعالی برای آن فقید فرزانه رحمت ومغفرت الهی آرزومندم.”

سید محمد خاتمی

پیام تسلیت مهندس میر حسین موسوی بمناسبت در گذشت محمد بهمن بیگی

بسمه تعالی

فقدان معلمی وارسته که ازمعبر دنیا گذر کرد وبه جوار رحمت الهی نایل شد سخت وسنگین است.

قطعا خدمات ارزنده محمد بهمن بیگی معلم عشایر که آموزش عشایر در ایران را پایه ریزی کرد و از ۵۸ سال پیش با برافراشتن چادری برای آموزش این قشر عزیزجامعه اقدام کرد از یادها نخواهد رفت. فعالیت ها و اقدامات او در زمان حیات پر برکتش تنها آگاهی دادن نبود بلکه صداقت و اخلاق و پشتکار ازویژگی های بارز و میراثی بودکه بهمن بیگی به جاگذاشته است .

او همگان را به یک قیام مقدس دعوت کرد وآن قیامی برای باسواد کردن مردم ایل بود که امید است این توصیه همیشگی اینمرد فرزانه مورد توجه قرار گیرد.

درگذشت او را بر بازماندگان و همه دانش آموختگان مکتبش وهمه معلمان کشور و نیزبه عشایر عزیز که ذخایر انقلاب و همواره مدافعان استقلال کشور بوده اند تسلیت میگویم.

 

پیام تسلیت مهدی کروبی بمناسبت در گذشت محمد بهمن بیگی

بسمه تعالی

درگذشت چهره آشنا درعرصه فرهنگ و دانش مرحوم محمد بهمن بیگی آن هم در سالروز بزرگداشت مقام معلم موجب تاثر و تالم شدید اهالی علم و دانش گردید. اینجانب که از تلاش و فعالیت های این معلم بزرگ درسراسرکشورازنزدیک آشنا بودم و به اهتمام ایشان در شناسائی استعدادهای درخشان عشایر کشور از کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و لر و ایجاد بستر برای شکوفائی آنها وقوف داشتم، خرداد ماه سال گذشته در سفر به شیراز فرصت را مغتنم شمرده و از نزدیک با دیدگاهها و عظمت روح ایشان مواجه شدم، جایزه از سوی سازمان فرهنگی یونسکو به این معلم بزرگ در عرصه جهانی وحداقل پاداش دانستم و اینک هم درگذشت وی را در سالروز بزرگداشت مقام معلم نه بعنوان یک تصادف بلکه بعنوان توجه وعنایت خاص خداوند وحاصل خدمات بی بدیل وی به علم و فرهنگ دردوران حیات پربرکتش می دانم وازجوانان ونوجوانان می خواهم که حتما” با مطالعه آثارعلمی ایشان، ضمن آشنائی با خدماتش، چنین چهره هایی را الگوی خود درعرصه علم وعمل قراردهند. اینجانب ضمن تسلیت به خانواده محترم، دوستداران، ایل بزرگ قشقائی ، ممسنی، کهگیلویه و بویراحمد، تمامی عشایر و همه اهالی علم و دانش ومعرفت از درگاه خداوند برای آن عزیز مرحوم علو درجات را آرزومندم.

با احترام

مهدی کروبی

 


گچ سفید فشنگم، تخته سیاه تفنگم

مراسم تشییع جنازه مرحوم “محمد بهمن بیگی”،بنیان گذار آموزش عشایری در ایران،صبح روز پنج شنبه ۱۶ اردیبهشت در شیراز برگزار و در بهشت زهرای عشایر به خاک سپرده شد.

به گزارش خبرنگار کلمه از شیراز،در این تشییع جنازه که ده ها هزار نفر از دوستداران مرحوم بهمن بیگی و عشایر حضور داشتند،حرکت آمبولانس حامل پیکر او که از میدان معلم شیراز آغاز شد،به کندی صورت می گرفت.

 


شرکت کنندگان در این مراسم با شعارهای “گچ سفید فشنگم،تخته سیاه تفنگم – عزاعزاست امروز،جامعه عشایر صاحب عزاست امروز- سلام بر عشایر،درود بر بهمن بیگی- عشایر با غیرت،تسلیت تسلیت – معلم فداکار،روحت شاد روحت شاد “؛پیکر او را در مسیرهای میدان معلم،ایمان جنوبی،همت،کمربندی کشن(koshan) و بهشت زهرای عشایر شیراز بدرقه کردند.

 


خانواده آقای بهمن بیگی می گویند محل دفن بنیان گذار آموزش عشایر را به یک موسسه آموزشی تبدیل خواهند کرد.

میرحسین موسوی روز چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت در پیامی تاکید کرد که “خدمات ارزنده محمد بهمن بیگی معلم عشایر که آموزش عشایر در ایران را پایه ریزی کرد و از ۵۸ سال پیش با برافراشتن چادری برای آموزش این قشر عزیزجامعه اقدام کرد از یادها نخواهد رفت.”


آقای موسوی افزود است:”او همگان را به یک قیام مقدس دعوت کرد وآن قیامی برای باسواد کردن مردم ایل بود که امید است این توصیه همیشگی اینمرد فرزانه مورد توجه قرار گیرد.”

محمد بهمن بیگی بامداد شنبه یازدهم اردیبهشت پس از ماه ها بیماری، بر اثر عفونت ریوی در بیمارستان کوثر شیراز فوت کرد.

  

محمد بهمن‌بیگی، نویسنده، بنیان‌گذار مدرسه‌های عشایر در ایران و برنده‌ی جایزه‌ی کروبس‌کایا درگذشت.

 محمد بهمن‌بیگی، نویسنده و بنیان‌گذار مدرسه‌های عشایر در ایران بامداد روز (شنبه، 11 اردیبهشت‌ماه) درگذشت. 

بهمن‌بیگی که سال‌های زیادی از عمرش را به ارتقای فرهنگ و سواد در میان عشایر خصوصا عشایر جنوب کشور و استان فارس، اهتمام ورزیده بود، بر اثر عفونت ریوی به دیار باقی شتافت. 

محمد بهمن‌بیگی سال 1299 در ایل قشقایی و در خانواده محمودخان کلانتر تیره بهمن‌بیگلو از طایفه عمله قشقایی به هنگام کوچ دیده به جهان گشود. 

او پس از پایان دوره کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، در راستای سیاست‌های دولت وقت کوشش خود را برای برپایی مدرسه‌های سیار برای بچه‌های ایل آغاز کرد و با پی‌گیری‌های خود توانست برنامه سوادآموزی عشایر را به تصویب برساند. 

بهمن‌بیگی در اقدامی سخت موفق شد دختران عشایری را نیز به مدرسه‌های سیار جلب و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان‌گذاری کند. 

او به واسطه آن‌چه کوشش پی‌گیر در راه سوادآموزی به هزاران کودک ترک، لر، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن، اعلام شد، برنده جایزه سوادآموزی سازمان یونسکو شد. 

او تجربه‌های آموزشی خود را به شکل کتاب و در قالب داستان نوشته و منتشر کرده است که از جمله آثارش به "عرف و عادت در عشایر فارس"، "بخارای من ایل من"، "اگر قره‌قاچ نبود"، "به اجاقت قسم و طلای شهامت" می‌توان اشاره کرد. 

محمد بهمن‌بیگی در برخی از کتاب‌ها به‌عنوان داستان‌نویس معرفی شده است؛ اما خودش می‌گفت: داستان؟ کدام داستان؟ من که داستان‌نویس نیستم و استعدادش را هم ندارم. من خاطره‌نویس و پژوهشگرم.
 افتخاری هم اگر داشته باشم، این است که بنیاد دبستان‌ها و مدارس عشایر را در ایران بنا نهادم و به‌خاطر این کار، جایزه کروبس‌کایا را به‌عنوان بهترین آموزگار آن سال در کل دنیا گرفتم و نیز بورسیه‌ای تحصیلی که استفاده نکردم.

خودش می‌گفت: 23ساله بودم که اولین کتابم را با عنوان "عرف و عادت در عشایر فارس" در سال 1324 توسط ناشری که حالا از میان رفته، یعنی نشر آذر و آقای مشیری نامی درآوردم. 

او درباره محل تولدش نیز می‌گفت: من اهل ایل قشقایی هستم و در مقدمه کتاب "بخارای من، ایل من" به این مسأله اشاره کرده‌ام. به هر حال من در یک چادر در فاصله لار و فیروزآباد در بیابانی با قهر و آشتی طبیعت به دنیا آمدم. 

او در ادامه گفته بود: وقتی "عرف و عادت در عشایر فارس" را نوشتم، کتاب بسیار مورد تشویق مجله "سخن" در آن روزها قرار گرفت و مطالب بسیاری درباره‌اش نوشتند که اگر حافظه‌ام یاری کند، گمانم صادق هدایت و پرویز ناتل خانلری هم از این گروه بودند. حالا این کتاب به‌تازگی از سوی انتشارات نوید شیراز به چاپ دوم رسیده است و من عین آن نوشته‌ها را که درباره کتاب نوشتند، در چاپ دوم آورده‌ام. 

بهمن‌بیگی درباره دلیل این تأخیر چندین‌ساله در رسیدن کتاب به چاپ دوم توضیح داده بود: آن زمانی که کتاب را نوشتم، به‌نوعی، آزادی قلم بود؛ یعنی همان سال‌های 22 و 23 که تازه رضاشاه رفته بود و در همه جا آدم اهل قلم می‌توانست به او حمله کند.
 من هم چون خودم زاده‌ی عشایرم و به مشکلات و مصائبی که به‌واسطه‌ی طرح‌های رضاخان بر آن‌ها رفت، واقف بودم، درباره کارهایی که او علیه عشایر انجام داد، مطلب و کتاب نوشتم. از همین جا بود که به ایجاد مدرسه عشایری متمایل شدم و افتخارم اگر باشد، این است که بنیاد دبستان‌های سیار عشایر را گذاشتم. اگر آن کتاب را می‌خواستم در همان روزها چاپ کنم، اجازه نمی‌دادند؛ چون به پول و قدرت احتیاج داشتم؛ به همین دلیل سکوت کردم و مجدداً چاپ نکردم تا بعد از انقلاب و حالا همه‌ی مسائل را در مقدمه توضیح ‌داده‌ام. به هر حال در تمام آن سال‌ها قلمم به سکوت گذشت و بعد از رفتن به دانشکده‌ی حقوق هم سرم به درس مشغول شد. 

او تأثیر راه‌اندازی مدرسه‌های سیار برای عشایر را امری مهم می‌دانست و می‌گفت: از همین مدرسه‌های چادرنشینی بیش از هزار زن عشایر را مهندس و دکتر کردم. بعد از این همه سکوت و دست به قلم نبردن دوباره یادم آمد که من زمانی قلمی داشتم، پس دست به کار شدم و "بخارای من، ایل من" را که مجموعه 17 یا 18 مقاله و قصه درباره ایل بود، نوشتم، که فکر کنم شش‌بار چاپ شده و در حال حاضر نایاب است. بعد هم کتاب "اگر قرقاج نبود" را نوشتم که آن هم سه بار چاپ شده است. 

آخرین کتابی که بهمن‌بیگی نوشته، "به اجاقت قسم" نام دارد. خودش در این‌باره می‌گفت: درباره کتاب‌هایم افراد بزرگی مثل عبدالحسین زرین‌کوب، بزرگ علوی، مشیری، صدیقیان و خیلی‌های دیگر که حالا حافظه‌ام یاری نمی‌کند نام‌شان را بگویم، اظهار لطف کرده‌اند و مطلب نوشته‌اند. 

بهمن‌بیگی در برخی مجله‌های آن روزها هم مطلب اغلب بدون اسم می‌نوشت؛ از جمله در "ایران ما" با سردبیری جهانگیر تفضلی. مقدمه کتاب "اشک معشوق" مهدی حمیدی را نیز او نوشته است.

ماذون شعریmazoon sheri

موبارك گئجه Mubarək gecə


موبارك گئجه دير٬ يار مئهمانيمدير
Mubarək gecədir, yar mehmanımdır
اوزانسين بو گئجه٬ سحر اولماسين!
Uzansın bu gecə, səhər olmasın
رؤوشن اوزو شمع-ى شبيستانيمدير
Rövşən üzü şəm-i şəbistanımdır
گونه دئ: چالماسين٬ قمر اولماسين!
Günə de: çalmasın, qəmər olmasın


قارا قاشى كلام الله قافىدير
Qara qaşı kəlamullah qafıdır
قوينو ايچى چين جئيرانين نافىدير
Qoynu içi Çin ceyranın nafıdır
عطر-ى مجليس اوچون٬ زولفو كافىدير
Ətr-i məclis üçün, zülfü kafidir
گولاب سپيلمه سين٬ عنبر اولماسين!
Gülab səpilməsin, ənbər olmasın


موعنبر ساچلارى بوينوم كمندى
Muənbər saçları boynum kəməndi
موعططر زولفلارى عؤمروم پئيوندى
Muəttər zulfları ömrüm peyvəndi
اممه يى كافىدر٬ لبلرى فندى
Əmməyi kafidir ləbləri qəndi
نباتى نئيله رم٬ شكر اولماسين!
Nəbatı neylərəm, şəkər olmasın


اليم گول قوينوندا شاه ليمو تاپدى
Əlim gül qoynunda şah limu tapdı
ائله سان كى سويوز جيگر٬ سو تاپدى
Elə san ki suyuz ciyər, su tapdı
دستنبو ممه نگنن اليم بو تاپدى
Dəstənbu məməñdən əlim bu tapdı
قوى مجليسده نار-ى نوبر اولماسين!
Qoy məclisdə nar-i novbər olmasın


گئچمك اولماز شوخ-و شيرين آهودان
Geçmək olmaz şux-u şirin ahudan
خوش مزاح٬ خوش صؤحبت ٬ خوش گوفتگودان
Xoş məzah, xoş söhbət, xoş goftegudan
قوجوشوب٬ ياتاندا شيرين اوخودان
Qucuşub yatanda şirin uyxudan
اويانماق عقليگه باور اولماسين
Oyanmaq əqliñə bavər olmasın


ديلبريم آرامدير٬ گؤيلوم آرامدير
Dilbərim aramdır, göylüm aramdır
ايشلر دوام تاپدى٬ مرگ توامدير
İşlər davam tapdı, mərg toəmdir
ماذون دئيه ر گئجه گوندوز دوعامدير
Ma'zun deyər gecə gündüz duamdır
جان بىجانان٬ ديل بىدلبر اولماسين!
Can bi canan, dil bi dilbər olmasın


 
A Blessed Night
 
Tonight is a blessed night; the friend is my guest.
May this night be long – I hope dawn never comes.
Her light is the candle of my shabestan. (nightly prayer niche - world of night)
Tell the sun not to rise and the moon not to appear.
 
Her black eyebrow is like the letter qaf of the Quran.
The side of her bosom is fragrant, like the navel of the Chinese musk deer.
(Her breast is fragrant of musk - Her breast is musk sweetened)
For the party's fragrance her hair is enough.
No rose-water should be sprinkled and no ambergris is needed.
 
Her perfumed braid is a lasso around my neck.
Her fragrant hair is grafted onto my life.
The lump sugar of her upper lip is just enough.
Why should I want rock sugar? I have no need for sugar.
 
My hand came upon the fruit of her flowery bosom.
My parched throat had found refreshing.
From her breasts my hands have the scent of muskmelon.
There is no need for pomegranates at this party.
 
I cannot let go of this cheerful sweet gazelle.
This witty, sweet talking, pleasant conversationalist.
Embrace her and surrender to a sweet sleep!
Don't expect her to wake up.
 
My beloved is peaceful, my heart is peaceful.
Things endure, death is persistent.
Mazun says: " I pray day and night,
may no soul be without a darling,
and no heart without a sweetheart."

جلسه جوانان ترک زبان دانشگاه یاسوج

بسمه تعالی

جلسه اردیبهشت ماه سال 1387 جوانان ترک قشقایی دانشگاه یاسوج .

با حضور استاد محترم دانشگاه جناب آقای مهندس یعقوبی .

هدف این جلسه تودیع مدیر مسئول سابق نشریه قشقایی اینان آقای امین اله مغانلو (رحیمی / شش بلوکی / قشقایی ) و معرفی مدیر مسئول جدید نشریه بود . 

در خاتمه جلسه آقای جعفر رستمی بعنوان مدیر مسئول جدید نشریه معرفی شدند اما آقای رستمی مسئولیت نشریه را به آقای منصور حیاتی واگذار کردند و آقای حیاتی نیز به خاطر برخی مشکلات مدیر مسئولی نشریه را به آقای میلاد دهقان واگذار کردند و در حال حاضر آقای دهقان مدیر مسئول جدید نشریه می باشند که در جلسه آذرماه 1387 انجمن جوانان قشقایی دانشگاه معرفی گردیدند .

افراد شرکت کننده در جلسه اردیبهشت ماه 1387 :

1-     امین اله مغانلو ( مدیر مسئول سابق نشریه )

2-     محمد فارسیمدان ( سردبیر نشریه)

3-     میلاد دهقان ( مدیر مسئول جدید نشریه )

4-     هومان اوژن

5-     رحمان غدیریان

6-     جعفر رستمی زیلایی

7-     محمد یاسر رنجبر

8-     جواد احمدی

9-     اسماعیل پرویزی

10- علی نادری

11- بهروز حیدری

12- مهرداد قربانی

13- علی اصغر علیزاده

14- امین خسروی

15- محمد تقی ویسی

16- حمیرا قاسمی

17- اعظم رحیمی رضایی

18- امان اله افشاری

19- پریسا کاظمی

20- طاهره قره قانی

21- پریسا وزیری

22- زینب پناهپور دره شوری

23- پروانه قجری

24- ندا بشیر پور

25- مینا صفر پور

26- آیسا شریفی

27- مریم کشاورز

28- آی سودا فرهادی

29- مینا احمدی

30- مریم کریمی

31- محبوبه یزدان پناه

32- مهوش زندی لک

33- فاطمه نوروزی

 

 

 

اعضاء جدید نشریه :

مدیر مسئول : میلاد دهقان

سردبیر : محمد فارسیمدان

مدیر داخلی : هومان اوژن

مدیر اجرایی : امان اله افشاری

هیئت تحریریه : سرپرست  /  اسماعیل پرویزی

اعضاء /  جعفر رستمی – مهرداد قربانی – پروانه قجری

روابط عمومی : علیرضا مرادیان پور – محبوبه یزدانپناه – مریم کشاورز

طراحی و صفحه آرایی و طرح جلد : مهوش زندی لک – اعظم رحیمی رضایی – حمیرا قاسمی.

مشتاقانه منتظر جوانان علاقه مند جهت همکاری و هرچه بهتر شدن نشریه و گرمتر شدن جلسات انجمن می باشیم.

 

كودتاي 28 مرداد 1332 رويداد مهمي است كه كتاب‌هاو مقاله‌هاي زيادي در داخل و خارج از ايران پيرامون آن نوشته شده است. اما موضوعي كه كمتر مورد توجه نويسندگان قرار گرفته است تحركات بعد از كودتا از سوي حاميان مصدق و از آن ميان محاصره شيراز از جانب ايل قشقايي به رهبري محمدناصرخان قشقايي و برادرانش است.

هدف مقاله حاضر بررسي بيشتر ابعاد موضوع، طرح پرسش‌هايي چند و ارائه پاسخ‌هاي احتمالي به آن است. اساسا ناصرخان با چه انگيزه و بر اساس كدام تحليل اقدام به محاصره شيراز نمود؟ واكنش دولت كودتا و ايالا‌ت متحده آمريكا به اين اقدام چه بود؟ چرا علي‌رغم شور و حرارت اوليه در نهايت حمله به شيراز منتفي و قشقايي‌ها به طور كلي از درگيري با دولت زاهدي منصرف مي‌شوند؟ ‌

براي ارزيابي بهتر از اين موضوع بايد گفت در هنگامه ملي شدن نفت و در طول دوره كوتاه نخست‌وزيري مصدق، ناصرخان و برادرانش در صف مليون قرار داشتند. ناصرخان هم در كسوت سناتور مجلس سنا و هم رئيس ايل همواره به دفاع از مصدق و برنامه‌هاي او مي‌پرداخت. او مورد وثوق مصدق و آيت‌ا... كاشاني بود و در رفع اختلا‌ف ميان آن دو تلا‌ش مي‌كرد.

محمد حسين خان و خسرو خان (برادران قشقايي)

نمايندگان مجلس 17 نيز در جرگه جبهه‌هاي حامي مصدق بودند. خسروخان در كميسيون 18 نفره نفت در مجلس 16 به رياست مصدق عضويت داشت. در جريان واقعه 30 تير 1331 ناصر خان به همراه خسرو‌خان از جمله امضاكنندگان بيانيه حمايت از مصدق بودند. ‌

خانواده قشقايي همچنين با تيمسار زاهدي نخست‌وزير كودتا نيز دوستي ديرينه داشتند و در جريان اشغال ايران سياست نزديكي آلمان را پيگيري مي‌كردند. آنها هيچگاه قلباً با <شاه> موافق نبودند. از كمونيسم بيزار بودند و در ماجراي فرقه دموكرات آذربايجان با راه‌اندازي <نهضت جنوب> آشكارا با كمونيسم مخالفت كرده بودند. ‌

بالا‌خره برادران قشقايي از انگليس متنفر و با آمريكا رابطه حسنه‌اي داشتند. ‌

محاصره شيراز

همانگونه كه از خاطرات روزانه ناصرخان قشقايي برمي‌آيد. قشقايي‌ها در هيچ مرحله‌اي به طور قطعي در صدد حمله به شيراز نبوده‌اند و اين اقدام بيشتر يك قدرت نمايي نظامي بوده است. احتمالا‌ مولفه‌هايي چون محبوبيت گسترده شخص مصدق و جبهه ملي در ميان اقشار مختلف مردم- به ويژه نسل جوان- روحيه بيگانه‌ستيزي همگاني و وجود چندين هزار نفر افراد ايلي مسلح قشقايي آنها را ترغيب كرده است تا با هدف اعاده قدرت به دولت مصدق و قرار دادن شاه و حاميانش در موضع ضعف، دست به اين مانور نظامي بزنند. ‌

قشقايي‌ها تصور مي‌كردند كه محاصره شيراز و تهديد به حمله و تصرف آنجا مقدمه‌اي براي قيام تمام مردم در پايتخت و شهر‌هاي ديگر مي‌شود. ايلا‌تي چون خمسه بختياري به آنان خواهند پيوست. مليون كه تا آن زمان بيشترين نيروي اجتماعي يعني مردم را در اختيار داشتند، مقاومت مردمي را سازماندهي و همچون 30 تير حاكميت مجددا به دولت‌ملي منتقل‌مي‌شود. عدم مشروعيت كودتا در نزد سازمان ملل و ساير نهادهاي حقوقي و بين‌المللي و محكوميت‌آن از سوي افكار عمومي جهاني، قدرت‌هاي خارجي حامي كودتا را نيز در موضع انفعالي قرار مي‌دهد اعتقاد به روش و مرام مصدق دليل ديگري بود كه قشقايي‌ها به هر قيمتي از دولت‌او حمايت نمايند. به علا‌وه مصدق داراي نفوذ و پايگاه مردمي بود. فراتر از اين هدف عمده نهضت نخست‌رهبري او مبارزه با استعمار خارجي و استبداد داخلي بود. بنابراين در جريان نهضت ملي شدن نفت قشقايي‌ها نيز مانند اكثريت مردم ايران با نهضت و رهبري آن همدلي نشان داده بودند. شركت نفت انگليس و ايران از بدو تاسيس به صورت نماد سلطه‌‌طلبي، غارت منابع و نقض حقوق ملت ايران درآمده بود. مصدق كه از سياست جهاني شناخت كامل داشت بر اين باور بود تا وقتي كه بيگانگان صاحب امتياز در خاك ايران فعاليت مي‌كنند هر گونه تلا‌ش براي استقرار دموكراسي، آزادي، حكومت قانون و نيل به پيشرفت‌هاي اجتماعي و اقتصادي به فرجام نخواهد رسيد. بنابراين حاميان نهضت مصدق را تجسم ايده‌هاي خود و برجسته‌ترين سخنگوي آزادي و استقلا‌ل كشور يافته بودند. بر اين اساس برادران قشقايي سقوط مصدق را به نوعي نابودي خود مي‌دانستند. ‌

متاسفانه آنها خيلي زود دريافتند كه اوضاع بر اساس تصور آنها پيش نمي‌رود. مردم بهت‌زده چندان ميلي به مقاومت نشان نمي‌داند شعار <جاويدشاه> چه آسان جانشين شعار <يا مرگ يا مصدق> شده بود. به علت دستگيري رهبران موثرتر جبهه‌ملي از سوي دولت كودتا، رهبران درجه دوم از چنان وزن و پيكره‌اي برخوردار نبودند كه بتوانند تفاوت‌هاي احتمالي را سازماندهي كنند. رهبران جبهه حتي آنها را از اتحاد احتمالي با حزب توده برحذر داشته بودند. زيرا حزب بدون صلا‌حديد مسكو خودسرانه دست به اقدامي نمي‌زد. ‌

قشقايي‌ها فكر مي‌كردند روحيه بيگانه‌ستيزي مردم اجازه نخواهد داد تا آنها ننگ استيلا‌ي بيگانه بر مقدرات و سرنوشت خود را تحمل كنند ناصرخان يك رهبر بانفوذ ايلي بود كه ورودش به حلقه سياست و مشاهده چهره كريه و پلشت آن هيچگاه باعث نشده بود تا سلا‌مت اخلا‌قي و شرافت ايلي خود را يكسره وانهد. او نيز در كمال ناباوري مي‌ديد كه نهال نوپاي دولت‌ملي كه از خون شهداي 30 تير سيراب شده بود در يك چشم به هم زدن از سوي دار و دسته شعبان بي‌مخ و مشتي رجال و فاحشه از بيخ و بن كنده مي‌شود و همه با سكوت نظاره‌گر هستند. بنابراين تصور مي‌كرد به مجرد محاصره شيراز نخبگان و مردم بهت‌زده با مشاهده حركتي هر چند كوچك به جنبش درخواهند آمد. اما از اين نكته باريك غافل بود كه به حركت درآوردن چنين مردمي محتاج رهبري فرهمند همچون مصدق است كه اكنون در زندان بود.

حتي كودتاچيان كه از محاصره شيراز سخت به هراس افتاده بودند به زودي فهميدند كه قشقايي‌ها سنگيني بار يك جنگ احتمالي را بايد تنهايي به دوش كشند. ‌

واكنش دولت كودتا و آمريكا ‌

شواهد نشان مي‌دهد كه رژيم كودتا و حاميان آن روي قدرت قشقايي‌ها خيلي حساب مي‌كرده‌اند. شاه و زاهدي كه هنوز از موقعيت خود و اوضاع جاري بيمناك بودند در آغاز واكنش محتاطانه‌اي نشان دادند در پيامي كه از سوي ستاد مشترك ارتش به توسط فرمانده لشكر فارس به ناصرخان ابلا‌غ مي‌شود. به وي اطمينان مي‌دهند كه در امان خواهد بود <برحسب امر جناب نخست‌وزير به جناب محمد ناصر قشقايي اطلا‌ع بدهيد كه هيچگونه نگراني نداشته باشند. خانواده قشقايي خانواده من است.> البته در تلگرافي كه زاهدي خود به ناصرخان ارسال مي‌كند به طور ضمني وي را به همكاري مي‌خواند ...< اطمينان داشته باشيد كه در حكومت اينجانب جز رفاه حال عموم و بالا‌بردن سطح زندگي مردم منظور ديگري نداشته و يقين دارم با سوابقي كه به اخلا‌ق اينجانب داريد با كمال اطمينان در پيشرفت كار دولت و رفاه عموم مجاهدت خواهيد فرمود...>

اما ناصرخان كه در تصميم‌خود جدي است در تلگراف مورخ 29 مرداد 1332 به زاهدي خاطرنشان مي‌سازد ...< بدبختانه قسمي شده است كه بايد از هم فاصله بگيريم، موضوع مالي و مادي نيست كه شخص بتواند غمض عين كند، موضوع عقيده است و آن هم چيزي نيست كه بشود تغيير داد... > در ادامه به زاهدي توصيه مي‌كند كه ...< همكاري با مومن (شاه) و مومنين (انگليسي‌ها) بديمن است.>

ناصرخان كه چشم اميد به قيام مردم دارد در 30 مرداد اعلا‌ميه‌اي خطاب به ملت ايران صادر مي‌كند، در بخش‌هايي از آن مي‌خوانيم ...< ما تا آخرين قطره خون خود با نوكران اجنبي و دشمنان ايران مي‌جنگيم و از شما ملت وطنخواه و بيدار در ايران مي‌خواهيم كه دليرانه با ما در راه استقلا‌ل ميهن عزيز همكاري و با <لب خندان شربت شهادت بنوشيم... مرگ شرافتمندانه هزار بار بر زندگي ننگين ترجيح دارد... > ‌

ناصر خان كه خود را در موضع قدرت مي‌بيند حتي تلگراف سيدحسن تقي‌زاده رئيس مجلس سنا جهت شركت در جلسه مجلس را بدون پاسخ مي‌گذارد. اما زاهدي كه كماكان از قدرت دوست قديمي خود بيمناك است مقام‌هاي كشوري و لشكري را يكي پس از ديگري روانه اردوي خان مي‌كند. مضمون پيام‌هاي ارسالي دعوت از وي جهت عزيمت به تهران يا حداقل ارسال تلگراف به شاه يا زاهدي است. البته وعده وعيد‌هاي وسوسه‌انگيز وزارت، وكالت و استانداري نيز چاشني برخي از پيام‌هاست. ‌

پذيرش هر كدام از اين درخواست‌ها وجهه خان و ايل قشقايي را مخدوش و در مقابل زاهدي را به هدف نزديك‌تر مي‌سازد. اگر ناصرخان سازش كند مخالفان ديگر حساب كار خود را مي‌كنند. پاسخ خان نموداري از شجاعت ايلياتي و حس وطن‌دوستي او را به نمايش مي‌گذارد. او به چيزي كمتر از آزادي مصدق رضايت نمي‌دهد. در ملا‌قات با علي هيئت استاندار فارس و همچنين فرمانده لشكر فارس 88 شهريور) و درخواست آنها مبني بر ارسال تلگراف ... مي‌گويد:

...< عرض كردم نخست‌وزيري كه از سفارت آمريكا بيرون بيايد من به رسمت نمي‌شناسم. هم شاه و هم نخست وزير شما هر دو نوكري آمريكا را قبول كرده‌اند. چنين اشخاصي داخل آدم نيستند. بعد مي‌فرماييد بيايم طهران كه را ملا‌قات كنم؟ مردم چه خواهند گفت؟... البته در خاتمه مي‌گويد اگر مصدق و ساير رفقا را آزاد كنيد ممكن است از در صلح دربيايم.

در ملا‌قات تيمسار جهانباني با ناصرخان 211 شهريور) حتي قول آزادي مصدق نيز داده مي‌شود به شرط آنكه ناصرخان به تهران برود. عزيمت به تهران در واقع تاييد حكومت كودتاست. زاهدي ناچار دست ياري به سوي دوستان آمريكايي خود دراز مي‌كند. مستر گودوين كارمند سفارت آمريكا در ديدار با ناصرخان 311 شهريور) با يادآوري خطر كمونيسم قشقايي‌ها را به اتحاد با شاه و زاهدي فرامي‌خواند و وعده‌هاي ديگر... ...<هزاران نوع وعده‌داد منجمله گفت وزارت عشاير تشكيل شود و به نظر من هر كس را بخواهم وزير شود يا خودم وزير شوم و ... آخر صريح گفتم غير از مصدق چيزي نمي‌خواهيم .... ما طالب‌جاه و مقام نيستيم....> ‌

حكومت كه از سياست‌ملا‌يم خود طرفي نمي‌بندد به حربه تهديد و سياست سنتي ايجاد تفرقه در ميان رهبران ايل متوسل مي‌شود. ؟ علي هيئت اين بار در نامه خود 66 مهر) پس از تعارفات مرسوم مي‌نويسد: ...< اگر شما به شيراز نياييد ناچارم با كمال خجلت و سرشكستگي به تهران مراجعت كنم.>

اعلا‌ميه سرلشكر باتمانقليچ، رئيس ستاد ارتش كه آن روزها در منطقه كامفيروز از هواپيما پخش مي‌شود، رنگ و بوي تهديد دارد <بنا به اراده سنيه اعليحضرت شاهنشاهي... ارتش با افراد غيور عشاير با نظر برادري و احترام رفتار نموده است... خدمتگزاران مورد كمال رحمت شاهانه مي‌باشند. البته اگر خداي نخواسته اشخاص ناراحت و حادثه‌جويي در بين شما پيدا شوند و عمل ناشايست انجام دهند> با سخت‌ترين و بدترين وضعي سركوب خواهند شد. به‌وضوح پيداست كه حكومت در اعمال سياست خشونت و سركوب موافقت دوستان آمريكايي خود را جلب كرده است. حسين مكي در خاطرات خود با اشاره به ملا‌قات با زاهدي (چند روز بعد از كودتا) از تصميم وي به بمباران قشقايي‌ها پرده برمي‌دارد...> دولت ناچار است با تمام قوا آنها را سركوب سازد. آمريكايي‌ها حاضرند تعدادي هواپيماي بمب‌افكن مدرن در اختيار دولت بگذارند تا بتوانيم ايل قشقايي را بمباران و نابود كنيم.>

به‌تدريج آثار سياست ارعاب و تشويش و ايجاد شكاف در صفوف قشقايي‌ها نمايان مي‌شود. قشقايي‌ها در جلسه شوراي ايلي

(8 مهر) به جمع‌بندي واحدي پيرامون جنگ يا صلح با حكومت نمي‌رسند. در آن زمان كه در محافل از اختلا‌ف ميان شاه و زاهدي سخن به ميان مي‌آيد، قشقايي‌ها پيشنهاد تعجب‌برانگيز خود را به زاهدي عرضه مي‌كنند. ...< ما حاضريم با تو همكاري كنيم و هر مقامي بخواهي برايت فراهم مي‌كنيم، به شرطي كه تو هم از تهران شروع كني تا كار نسل پهلوي را يكسره كنيم. تا كي بايد نوكري كني مثل مرد قيام كن...>

اين پيشنهاد احتمالا‌ از سر نوميدي است، وگرنه شخصيت باتجربه‌اي مثل ناصرخان حتما مي‌دانست كه نخست وزيري زاهدي حاصل توافق آمريكا و انگليس است. اين نوميدي با خبر عزيمت الياس خان كشكولي و زيادخان دره‌شوري از رهبران برجسته ايل به تهران و بيعت با زاهدي حتي تقويت هم مي‌شود. اين اقدام باعث شكاف در اتحاد يكپارچه ايلي و مغاير قول و قرارهاي قبلي بود و لا‌جرم تاثيرات منفي در روحيه افراد به جا مي‌گذاشت. آنها قبلا‌ هم اشتياق خود براي صلح با حكومت را پنهان نكرده بودند.

اگرچه ترديد و دودلي در حمله به شيراز از قبل هم وجود داشت، اما مجموعه اتفاقات حادث‌شده اين شك و ترديد را بيشتر هم مي‌كند. در خاطرات ناصرخان (13 مهرماه) مي‌خوانيم <يك عده از شهر پيغام مي‌دهند كه شما حمله كنيد... در اين عقيده همه متحد هستند، آيا راست است يا دروغ؟ آيا اگر زديم، بعد چه مي‌شود؛ آيا شيراز را تصرف كرديم، بعد چه كنيم؛ آيا مي‌شود همه مملكت را گرفت؟ با اين پشتيباني كه آمريكا از دولت زاهدي مي‌نمايد، تكليف چه هست؟ چون با اين عمل طبعا به سوي كمونيسم مي‌رويم. با اين حرف تقريبا همه روساي قشقايي مخالف مي‌باشند.>

تقريبا 30 سال بعد ناصرخان در مصاحبه با لا‌جوردي با جزئيات بيشتري مي‌گويد:

...< به فرض اينكه ما شيراز، اصفهان و تهران را بگيريم، چون ايلياتي هستيم و به فوت و فن حكومت چندان آشنايي نداريم. اين توده‌اي‌ها از قدرت ما استفاده كرده و به حكومت مي‌رسند و همه كارها را به دست مي‌گيرند و در ظرف مدت كوتاهي ما را هم از بين مي‌برند... اين ننگ است، نبايد زير بار برويم و اگر حمله نكنيم و آرام باشيم، پسر رضاشاه سلطنت را مي‌برد و مال و هستي ما را نابود مي‌كند. بنابراين اگر همه زندگي ما برود و نابود شويم، بهتر است كه بگويند مملكت را به روس‌ها فروختند.>

با توجه به آنچه كه گفته شد سلسله عواملي چون عدم تعميم قطعي و جدي خود ناصرخان، عدم همراهي رهبران جبهه ملي، احتمال سوءاستفاده حزب توده، جدايي تعدادي از كلا‌نتران ايل، آسيب‌رسيدن به جان و مال مردم عادي و مهمتر از همه حمايت آمريكا از حكومت كودتا باعث شد تا مساله جنگ و درگيري با دولت منتفي شود.

در خاطرات ناصرخان (13 آبان 1332) نيز آمده است: ...< ما هم روي اصل اينكه جنگ نشود، برادركشي نشود... املا‌ك مردم و رعاياي بيچاره غارت نشود، از جنگ خودداري ورزيديم... تصميم گرفتم آقاي محمدحسين خان قشقايي را بفرستم شيراز با سرلشكر گرزن فرمانده نيروهاي جنوب مذاكره كنند و صريحا اعلا‌م كند كه ما جنگ نداريم...>

در اينجا بي‌مناسبت نخواهد بود كه به موضع آمريكايي‌ها درخصوص مقاومت قشقايي‌ها به‌طور مختصر اشاره شود. واقعيت اين است كه آمريكايي‌ها قبل از كودتا احتمال مخالفت قشقايي‌ها را مي‌داده‌اند. بنابراين رئيس پايگاه سيا و دو آمريكايي ديگر در ملا‌قات با برادران قشقايي (محمدحسين و خسروقشقايي) آنها را از تصميم آمريكا مبني بر نخست وزيري زاهدي و عزل مصدق باخبر مي‌سازند. آمريكايي‌ها با وعده وعيدهاي فراوان پيشنهاد مي‌كنند كه زاهدي در مقر ايل به قشقايي‌ها تحويل شود تا نخست وزيري وي از سوي آنها اعلا‌م گردد. برادران قشقايي نهايتا شرط همكاري با كودتا را بركناري شاه و بر سر كارآمدن زاهدي عنوان مي‌كنند، اما به آنها گوشزد مي‌شود كه تصميم مشترك لندن و واشنگتن است كه زاهدي با شاه همكاري كند.

نقشه سركوب قشقايي‌ها در صورت عدم حصول توافق با حكومت كودتا احتمالا‌ از همان زمان مطرح مي‌شود. گاز يوروسكي، استاد دانشگاه لوئيزياناي آمريكا در كتاب <سياست خارجي آمريكا و شاه> مدعي است كه ملا‌قات رئيس پايگاه سيا با خان‌هاي قشقايي و تهديد آنها باعث شكستن محاصره شيراز مي‌شود. در خاطرات محمدحسين‌خان قشقايي نيز موضوع ملا‌قات و تهديد به حمله با بمب‌افكن‌هاي آمريكايي تاييد مي‌شود. البته همان طور كه قبلا‌ نيز ذكر شد، ناصرخان در تاريخ 31 شهريور 1332 پيرامون ديدار با مستر گودوين سخني از تهديد به ميان نمي‌آورد.

نكته جالب اينجاست كه كيانوري، رهبر حزب توده در خاطرات خود، رابطه قشقايي‌ها با آمريكايي‌ها و جبهه ملي را علت انصراف از حمله به شيراز ذكر مي‌كند. احتمالا‌ كيانوري آگاهانه فراموش كرده است كه بعد از كودتاي 28 مرداد حزب متبوع او اصرار داشت كه با همين طرفداران آمريكا عليه حكومت دست نشانده آمريكا ائتلا‌ف كند كه قشقايي‌ها و جبهه ملي به آنها اعتماد نكردند. البته برخي از رهبران بعدي حزب توده كه اكنون در قيد حيات هستند، اظهارات آقاي كيانوري را با دليل و برهان مردود دانسته‌اند.

آنچه مسلم است <برادران قشقايي> در آن برهه تاريخي از جمله خدمتگزاران راستين ميهن خويش بوده‌اند و برخلا‌ف برخي افراد بوقلمون‌صفت محكم و استوار تا آخر بر سر پيمان خود ايستادند و برگ زرين ديگري بر افتخارات ايل قشقايي افزودند. آنها قدرت، ثروت و شهرت را به خاطر <دوست> از كف دادند تا دوست و دشمن زبان به تحسين‌شان بگشايند!

* عضو هيات علمي دانشگاه

عکس قشقایی

 

 

گردهمایی جوانان قشقایی دانشگاه یاسوج

جلسه مورخه ۱۵/۱۲/۸۵

با حضور ریاست محترم  دانشکده پیراپزشکی یاسوج جناب آقای

دکتر زندی وهمچنین استاد محترم دانشگاه جناب اقای مهندس

یعقوبی ودانشجویان

۱-امین الله مغانلو (مدیر مسئول نشریه اینان )                 

۲-محمد فارسیمدان (سردبیر نشریه)                  ۲۷-شاهرخ خلیلی

۳-هومان اوژن                                                      ۲۸-مهرداد علی پور

۴-رحمان غدیریان                                                 ۲۹-بهزاد خسروی

۵-فرزاد شیبانی                                                   ۳۰-علی بهزادی

۶-کامران شامحمدی                                             ۳۱-مجید محمودیان

۷-حسین ولدی یادکوری                                         ۳۲-علی رضا مرادیان

۸-امان الله افشاری                                                ۳۳-منصور حیاتی منش

۹-امین زاهدی                                                      ۳۴-بهرام یونسی

۱۰-بهمن عزت کیش                                              ۳۵-مجید فرهمندیان

۱۱-یاسر قاسمی                                                  ۳۶-مجید حیدری

۱۲-حسن رئیسی                                                 ۳۷-مجید سهرابی

۱۳-احمد سلیمانی                                                ۳۸-فرزاد رئیسی

۱۴-محبوبه یزدانپناه                                                ۳۹-ناصر پاشایی

۱۵-مرضیه نادری                                                   ۴۰-حامد محمدیان

۱۶-طاهره قرقانی                                                  ۴۱-حسین جهانخواه

۱۷-پریسا وزیری                                                    ۴۲-محمد تقی ویسی

۱۸-پریسا کاظمی                                                 ۴۳-داود حسینی

۱۹-فرنگیس قلی زاده                                             ۴۴-محسن شیرزاده قراچه

۲۰-راحله فرامرزی                                                  ۴۵-شکرالله حیدری کشکولی

۲۱-مریم صفری                                                     ۴۶- حمیدرضا رحیمی

۲۲-مینا احمدی                                                     ۴۷-اسماعیل پرویزی

۲۳-داود رضی                                                        ۴۸-ماهروز ترک فر

۲۴-جعفر رستمی                                                 

۲۵-علی اصغر علیزاده

۲۶-نیما صالحی

موضوعات مورد بحث در جلسه : بیان انتقادات و پیشنهادات وارد بر شماره پیشین نشریه(طرح جلد -صفحه آرایی - محتوا و مطالب نشریه)و ارائه راهکار برای تامین نشریه و پربار تر شدن آن وپیشنهاد برگزاری اردوی سیاحتی برای اعضاء جوانان قشقایی .

در پایان جلسه نیز  برنامه نوازندگی موسیقی اصیل  توسط دانشجوکامران شامحمدی اجرا شد. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


اعضاء شرکت کننده در جلسات پیشین جوانان قشقایی:

 

با حضور معلم فرهیخته قشقایی جناب آقای ایمانی.

 

۱- راهام رحمانی جعفر بیگی                          ۱۹-فرزانه حیدری

 

۲-حسین مرادی مختارخانلو                            ۲۰-لیلا حسن پور

 

۳-امید محمدی                                             ۲۱-صادق کهن

 

۴-سعید دادرس                                            ۲۲-سجاد شکری زاده

 

۵-پیام رستمی                                             ۲۳-حامد ولی پور یادکوری

 

۶-اسماعیل کاویانی                                      ۲۴-محمد رضا کشوری

 

۷-نادر علی یاری                                        ۲۵-مهدی ابوالحسن بیگی

 

۸-آذر غریبی پور                                       ۲۶-علی نادری دره شوری

 

۹-مریم بارانی                                           ۲۷-مجید حیدری بهمن بیگی

 

۱۰-نگار فرهمندیان                                    ۲۸-شهرام ایوبی ایوبلوکشکولی

 

۱۱-بنت الهدی حسینی                                 ۲۹-علیرضا پارسا

 

۱۲-احسان حیدری ارجلو                             ۳۰-امین یوسفیان

 

۱۳-عبد الرضا ایمانی                                 ۳۱-مریم شریفی

 

۱۴-مهرداد قربانی موصلو                             ۳۲-یوسف روزبهی

 

۱۵-محمد جواد شمشیری نیا                          ۳۳-حسین حبیب پور قراچه

 

۱۶-هاشم زندی لک                                   ۳۴-نصیبه قزلبیگلو فارسیمدان

 

۱۷-اشکان محمدی

 

۱۸-غزال بلوکی

 

 

qashqai in filed of extention

For the language, see Qashqai language. For the car, see Nissan Qashqai.

Qashqai /qash qa: ee/ (also spelled Ghashghai, Qashqay, Kashgai and Qashqa'i) are a Turkic-speaking tribal confederation of clans in Iran. They mainly live in the provinces of Fars, Khuzestan and southern Isfahan, but especially around the city of Shiraz in Fars.

The Qashqai were originally nomadic pastoralists and some remain so today. The traditional nomadic Qashqai travelled with their flocks each year from the summer highland pastures north of Shiraz roughly 480 km or 300 mi south to the winter pastures on lower (and warmer) lands near the Persian Gulf, to the southwest of Shiraz. The majority, however, have now settled, or are partially settled. The trend towards settlement has been increasing markedly since the 1960s.

The Qashqai are made up of a number of tribes and sub-tribes including the Amalaeh, Darreh-Shuri, Kashkuli, Shesh(6) Baluki, Farsimadan, Qaracheh, Rahimi and Safi -Khani.

In 2006, Nissan Motor Corporation, named its new European model after the Qashqai people The designers believe that the buyers "will be nomadic in nature too". The new unconventional name was however met with surprise and even skepticism

.

حکیم متا’له جهانگیر خان قشقایی

کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
در گذشت جهانگیر خان قشقایی :


درسیزدهم رمضان سال 1328 هجری قمری جهانگیرخان  قشقایی، حکیم و فیلسوف بزرگ قرن چهاردهم هجری قمری در گذشت . 
جهانگیر خان قشقائی فرزند آقامحمد خان دره شوری از خان زادگان طایفه دره شوری در سال 1243 قمری دردهاقان قمشه متولد شد . وی پس ازطی تحصیلات مقدماتی درحوزه علمیه اصفهان ،  در نزد استادان  بزرگی تلمذ کرد . اوحکمت و فلسفه را نزد حکیم عالیقدر محمد رضا صهبای قمشه ای و ملا اسماعیل درکوشکی  آموخت و فقه را نزد اساتیدی چون حاج ملا حسینعلی تویسرکانی ، حاج شیخ محمد باقر نجفی مسجد شاهی و  میرزا محمد حسن نجفی  فراگرفت . وی  علم طب را نیز نزد طبیب معروف اصفهان آخوند ملا عبدالجواد مدرس خراسانی  آموخت .  آن عالم ربانی در حوزه  علمیه اصفهان  به تربیت شاگردان بسیاری همت گمارد که از میان آنها می توان به شیخ محمد  خراسانی ، ملا عبدالجواد آدینه ، میرزا علی آقای شیرازی ، آیت الله حسین بروجردی ، سید احمد خوانساری ، حاج رحیم ارباب  ، سید حسن طبسی مشکان  ، شیخ محمد حکیم خراسانی و... اشاره کرد . بیان مرحوم جهانگیرخان بسیار فصیح و دلنشین بود و دروس فقه ، اخلاق و عرفان خود را با زیرکی ، مهارت و ظرافت خاصی با فلسفه می آمیخت .  جهانگیرخان حکیم و عارفی بود ممتاز و در علم و اخلاق و تزکیه  نفس از هم عصران خود مرتبتی بالاتر داشت .مرحوم جلال الدین همائی در کتاب تاریخ اصفهان خود در باره فضایل اخلاقی جهانگیرخان این گونه  می گوید : هیچکس در تمام عمر او در وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید . 
مسکن و مأوای وی مدرسه  صدر بود و عمری به تجرد و قناعت در آنجا گذراند و تا آخر عمر با کلاه و لباس ایلی خود زیست . نماز جماعتش گرمترین جماعتها بود و خواص و متد ینین ، عالم و عامی از محلات دور و نزدیک برای درک نماز جماعت وی بریکدیگر سبقت می گرفتند . مرحوم حاج رحیم ارباب در مورد جهانگیر خان اینچنین فرموده اند : در اتقان مردی بود کم نظیر که مثل او را ندیدم ، جامع حکمت و عرفان و معقول و منقول ، بسیار خوش اخلاق و نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود .